ثمره ی عشق منو هادی جونم

تولد اقا محمد طاها

سلااااااااام بالاخره بعد از 9 ماه انتظار  محمد طاهای ما هم زمینی شد     این فرشته کوچولو   امروز یعنی تاریخ 15 /5 /95 مصادف با2ذی القعده 1437هجری قمری5 اگوست 2016 میلادی ساعت 5:30 دقیقه ی   صبح در بیمارستان شهید رجایی اران بیدگل باوزن 2/700 و قد 54  قدم های کوچولوش رو روی چشم های ما گذاشت   ...
15 مرداد 1395

شمارش معکوس اومدن پسملی

                                                                            سلام عزیز دل مادر واییییییییییییی خدا جونم همش ده روز مونده تا اومدن میوه ی دلم شاید هم خیلی کمتر سختی هاش داره روز به روز بیشتر میشه ولی امید دیدنت بهم انرژی میده و...
10 مرداد 1395

به نام اسم مقدس مادر

کوچک من,من باتمام وجودم مادر شده ام و بافت های بدنم به میزبانی نفس های تو امده اند......... جان گرفته ام به جان تو و چه اهمیتی دارد اگر جانم فدای نفسهای تو شود که اینها همه برای توست دلیل بزرگ زندگی من............... نگاه کن خدارا که عاشقانه به من درس عاشقی میدهد.لبخند میزند..دنیارا زیبا میکند.....سکوت میکند .......مهربان میماند و وجودمان را غرق در شادی میکند... پدر مهربانت که این روزها اغوشش امن ترین جای دنیاست....میدانم زیر لمس دستانش بزرگ خواهی شد و من بار دیگر به او افتخار خواهم کرد زندگی امدن تورا به جشن گرفته است...!!!! خدایااا من تا ابد شکر خواهم کرد رحمتت را .شکر  &n...
10 مرداد 1395

شمارش معکوس هفته های منو پسری

پسر کوچولوی مامان سلام دیگه چیزی نمونده که بیای نمیدونی چقدر خوشحالم چند روز پیش  رفتم دکتر و اخرین سونوگرافی رو انجام دادم وضعیتت سفالیک بود و اماده واسه زایمان طبیعی لباسهای مخصوص بیمارستانت رو شستیم و این هم عکسش ساک بیمارستانم با مامان جون و خاله بستیم و فقط منتظرم که تو بیای همه چی حاضر و اماده واسه اومدن عزیزدلم قربونت بشم این دو هفته هم مراقب خودت باش خدا هم کمکمون میکنه مثل همیشه بی صبرانه منتظر اومدنتیم بازهم دوس دارم زمان زودتر و زودتر بگذره تا بغلت کنم قند عسلم دلم یهو بهونه ات رو گرفت... میخواهمت همچو ماهی که گرفتار و دچار آب است عزیزدل مامان،شما و بابایی ...
28 تير 1395

8ماه و سه روز (35هفته)

سلام پسر 35 هفته ای من الهی فدای اون دست و پات بشم ک وقتی حرکت میکنی تو حریم دلم قلمبه میشه همونطور که جات توی دلم داره تنگ میشه توی قلب من و بابایی هم داری بزرگ و بزرگ ترمیشی و قلبمون رو قلمرو خودت میکنی 243 روز  از کنار هم بودنمون داره میگذره و من دارم به روزهای رسیدن به تو نزدیک میشم امروز 243 روزه که دنیا برام یه رنگ دیگه شده دیگه سختی راه داره خودشو به من نشون میده و من با لذت این سختی ها رو تحمل میکنم   قند عسلم به لطف خدا وارد ماه نهم یعنی آخرین پله انتظار دیدن روی ماهت شدیم امروز عید فطر بود و با عمو و عمه ی بابایی رفتیم تفریح کلی خوش گذشت  ...
16 تير 1395

سیسمونی گل پسری

گل پسرم سلااااااااااااااااااااااااااااااام سیسمونیت  هم اماده شد چند روز پیش خاله هاو مامان جون اومدن خونمون  واست کلی چیزای خوب آوردن با تموم دقتشون هم خونمون رو یه سروسامون حسابی دادن هم اتاقتو چیدیم تا آماده اومدن دردونمون  بشه واقعا دستشون دردنکنه❤️         ...
13 تير 1395

32هفتگی و انتخاب اسم گل پسری

پسر عزیزم سلام  32 هفتگیت مبارک وایی چقدر بزرگ شدی فدات بشم .... دلم داره برای دیدن دستای کوچولوت ضعف میره... از بس تصور کردم چه شکلی هستی خسته شدم دیگه.... همش حس می کنم خیلی شبیه بابایی هستی... چون من عاشق بابایی هستم    تازه تو این هفته ناخن های دست و پاهات هم درومده... بعضی ها هم تو این هفته مو درمیارن... پسملی کچل نباشی هاااااا این روزا شکم مامانی کلی تپل تر شده.... بابا میگه شبیه کپسوله یه شکم گرد و تپلی   حس می کنم یه روز دلم برای تکون تکونات تنگ بشه.... واسه تنهایی و سکوتی که باهم داشتیم.. تازگی ها شیطنت هات خیلی بیشتر شدن طوری که تکون هاتو...
29 خرداد 1395

قشنگترین لحظه ها - اولین سکسکه های پسرم

این روزا با بابایی و نی نی ناز تو دلم قشنگترین لحظه ها رو داریم وای مامانی قربونت برم که دیروز یه چیز جالب ازت دیدم .....دلمو اب کردی اخه دیروز نشسته بودم که یهو پسملی شروع کردی به سکسه کردن شکم مامانی بالا پایین میرفت و نمیدونی چقدددددر لذت بخش بود حس اولین کارهات واسم قشنگرینه بهترینه عاشقانه ترینه عزیزم پسرم لگدات روز به روز محکم و محکم تر میشه و من از شوق بودنت هر روز بیشتر ذوق میزنم جان من ! وقتی لگد میزنی شکمم هم به اینور و اونور میره ... و قشنگ معلوم میشه به بابایی میگم ببین چه خوشگل دلم تکون میخوره ... اونم خیره میشه به دلم و منتظر یه تکونه که پسر طلامون برای باباش ...
22 ارديبهشت 1395

تو یک معجزه ای

میلیون ها سال است که زن ها حامله می شوند و شکم هایشان می شود خانه موجودی دیگر. میلیون ها سال است که آدم های دیگر شاهد بارداری و زاییدن زنان هستند، اما هنوز هیچکس به آن عادت نکرده است. نه خود زن های حامله و نه رهگذرها. مردم دوست دارند به زن های باردار لبخند بزنند و مراقبشان باشند. انگار شکم های بزرگ و موجودات درونشان هیچ وقت عادی و تکراری نمی شوند. جداً چقدر عجیب است نفس کشیدن کسی زیر پوست تو. چقدر عجیب است تماشای تکان خوردنش و چقدر عجیب است دلبسته شدن به موجودی که ساکن دنیایی دیگر است. یک چیزهایی هیچ وقت عادی نمی شود. بچه دار شدن مثل یک...
27 فروردين 1395