ثمره ی عشق منو هادی جونم

9 هفتگی

94/10/19شنبه گلبرگم پاره ی تنم نفس مامان الهام و بابا هادی 9 هفتگیت مبارک ان شا الله تولد 90000000000000000000سالگیت خدا جونم بازم شکرت....شکرت که من 9 هفتس با پاره تنم دارم زندگی میکنم خدایا توی هفته های باقیمونده هم مراقبمون باششششششش عشق مامان...عمرم شما هم با دستای ناز کوچولوت واسه مامان واسه بابا مخصوصا واسه خودت دعا کن و البته یادت نره واسه همه " چه اونایی که نی نی دارن چه اونایی که منتظرن دعا کنی   ...
19 دی 1394

8هفته و 5 روز

سلام نفس مامان بابا..............جطوری عشقمون؟؟؟؟؟ مامان این روزا حس خاصی داره همش مراقب شماست....یه حسی که خیلی شیرینه و همون اندازه پر استرس این روزا بدحالم حالت تهوع و احساس سیری و  حساس شدن به بوی خونه ی خودمون وکلا ویاااااار...فقط مدتی که خونه ی مامانی هستم کنار همه خیلی خوش میگذره و میتونم چیزی بخورم 3شنبه 15 دی رفتم پیش خانم دکترت خانم فرهبد همه چی خداروشکر خوب و عالی بود مامانی هر روز هزار بار ناخداگاه نازت میکنه .... بعضی وقتا یهویی باهات حرف میزنه و روزی چندین بار تو رو به خدا میسپاره که همیشه حافظت باشه...این جوری دلش قرص میشه گاهی اوقات وجودتو تو بغلش حس میکنه مثل هم...
17 دی 1394

شنبه ورود به هشت هفتگی

فندق کوچولوی عزیزم نفسم عشقم هشت هفتگیت مبارک هرشنبه که میاد تو یک هفته  بزرگتر میشی و منو منتظر تر میکنی نفس مامانی الان فکر کنم قد یه عدس یا شایدم کوچکتر باشی ولی با این حال خیلی خوابالوم کردی مامانی دیگه کم کم دارم علائم بارداری را احساس می کنم گاهی اوقات حالم خوب نیست و همیشه بی حالم و خوابم میاد و بی اشتهام ولی از با تو بودن خوشحالم ازاینکه دارمت خوشحالم و خدارو شکر میکنم و همه ی سختی هارو به جون میخرم تا تو عزیز دلم هرچی زودتر سالم و سلامت به دنیا بیای   ...
12 دی 1394

مادر که می شوی...

مادر که می شوی تمام زندگیت می شود دعا و التماس و خواهش از خدا برای عاقبت به خیر شدن فرزندت.. مادر که می شوی بهترین هدیه برایت میشود سلامتی جسم و روح بچه ات.. مادر که می شوی بیشتر فکر می کنی به مادرت.. مادربزرگت.. مادر مادربزرگت و اینکه آنها چه سختی ها کشیده اند و چه آرزوهایی داشته اند… مادر که می شوی غم و اندوه و شادی ات هم رنگ دیگری میگیرد و همه اینها گره میخورد به حال فرزندت.. مادر که می شوی کوه های تمام عالم بر سرت خراب میشود وقتی به اندازه نیش سوزنی در پای فرزندت میرود… مادر که می شوی صبور میشوی و باحوصله انگار نه انگار که تا همین دیروز بی حوصله ترین آدم روی زمین بودی.. ...
10 دی 1394

شش هفته و 4 روز... دومین روز زمستون94

سلام عزیزدل مادر  بالاخره امروز رفتم سونو با همه استرسی که قبلش داشتم ولی همه چی خوب بود دکتر بهم گفت که قلبت تشکیل شده وبا این خبر خوب ضربان قلب منو تنظیم کرد.  چقدر آرررررروم شدم انگار دنیا رو بهم دادن دلم میخواست  همه سکوت کنن و من ساعت ها فقط به  صدای دلنواز قلب کوچیک و مهربونت گوش بدم اما دکتر گفت فعلا زوده عزیزکم  امروز 3 میلیمتر بودی تو این چند وقته تو خیلی خوب داری رشد میکنی       ...
2 دی 1394

شب یلدا

  94/9/30 سلام دردانه ی من.... امشب شب یلدا بود اولین یلدای ما سه نفر... انشالله یلدای دیگه توام هستی و به محفل ما شادی بیشتری می دی برگ گل من ...
2 دی 1394

مژده ی امدن تو

سلام  غنچه من کم کم داری شکل میگیری عزیزم باورم نمیشه که الان تو رو دارم. دو هفته ای بود که حس و حال خاصی داشتم. دردهای خاص و خستگی عجیب! آخرش قبول کردم که احتمالا بدنم در حال آماده شدن برای قبول یک مسئولت جدیده! مسئولیت بزرگ کردن یک بچه!  همین شد که همسر جان رو فرستادم برای خرید یک بی بی چک  وقتی که نتیجه ی آزمایش روی صفحه نشون داده شد، اولین کلمه ای که به زبونم اومد مامانی بهت گفت<< قربونت برم >>و این شد که فندق کوچولو، ما رو از وجود خودش باخبر کرد.بعد رفتم و یه چادر گذاشتم زیر لباسم خودم رو توی آینه نگاه کردم که ببینم چه شکلی میشم .   فندق عزیز ما الان 7 هفته است که داره رشد میکنه. توی ...
2 دی 1394

حرف دل مامان و بابا

نی نی کوچولوی ما دردانه ی ما این وبلاگو خاله واست ساخته و حالا من خاطرات قشنگمون از روز اول که تو دل مامانی اومدی واست مینویسم تا وقتی ایشالله بزرگ شدی بخونی خیلی حرف دارم برای نوشتن اینجا از خاطراتت مینویسیم... خاطرات روزهایی که با ذوق منتظر اومدنت هستیم ... خاطرات روزهایی که با ذوق منتظر بزرگ شدنت هستیم ****من بابات عاشقتیم عزیزم**** کودک من تو آمدی و نام زیبای مادر را بر من نهادی،تو همان عروسک زیبایی هستی که از کودکی آرزوی مادریش را داشتم.برایت از با تو بودن می نویسم تا بدانی با آمدنت من دوباره متولد شدم و لحظه لحظه با تو بزرگ خواهم شد و زندگی را از نو با تو و از نگاه تو تجربه خواهم کرد و برای دل خودم مینویسم تا با بیاد آو...
2 دی 1394

به نام خدا

سلام عزیز دل خاله امروز که این وبلاگو واست ساختم 6هفته و 4روزه که تو شکم مامانیت و تو قلب بقیه جاخوش کرده ای دلمون میخواست یه جا بود که خاطراتت ثبت میشد خاطرات این روزهای قشنگ که تند تند دارن سپری میشن تا  تو به دنیا بیای از امروز اینجا میشه دفتر خاطرات مامان الهام خاطرات قشنگ میوه دل مامان الهام و بابا هادی
2 دی 1394