12هفته و...
عزیز دل مامان سلام
12 هفتگیت هم داره تموم میشه و منو منتظر تر میکنی عشقم
هفته قبل با بابایی رفتیم کاشان بیمارستان میلاد سونوی ان تی که دکتر
گفت زود اومدین باید 12 هفته کامل میشد اما من دیدمت عزیز دلم
قشنگم نفسم مامانی دیدت الهی فدات بشم که امید زندگیمونی نفس
کوچولو پاهاتو جمع کرده بودی تو دلت و سرت هم قشنگ پیدا بود بعدش
با بابا هادی برگشتیم و رفتیم کلی گردش و تفریح و باغ فین و ....
روزی که واسه سونو نی نی رفتیم پیش آقای دکتر خونه مامان جون بودیم..
انشالله شنبه اینده میرم میبینمت قربووووووونت برم
دوشب پیش خونمون تولد عمو سجاد بود خیییییییییییییلی خوش
گذشت عزیز دلم دایی عباس عمه الهه باباجون مامان جون محسن دایی
و دوست عمویی(امیر حسین) هم مهمونامون بودن فقط جای تو فندقم
خالی بود که با نی نی اقا محسن و فاطمه جون شیطونی و بازی کنی
عمو سجادت که از الان معلومه خیلی خاطر خواته اخه تازه از مشهد
اومده بود و کلی زحمت کشیده بود سوغاتی اورده بود یه دست لباس
خیلی خیلی خوشگل 24 تیکه واسه شما خریده بود دستش درد نکنه
انشالله عروسیش جبران کنیم واسش
راستی تا یادم نرفته بگم که دیروز مامان احساس کرد توی دلش یه چیزی تکون
میخوره فهمید که نی نی خوشگل و شیطونه که داره توی دل مامانش آروم آروم
بازی میکنه و باباهادی خیلی ذوق کرده بود اخه از روز اول که فهمید باردارم
هرروز میپرسید لگد نمیزنه
بالاخره دیروز لگد هم زدی فدااااات