ثمره ی عشق منو هادی جونم

15هفته و یک روز((سالگرد خاستگاری))

1394/12/1 19:38
نویسنده : مامان وبابا
151 بازدید
اشتراک گذاری

برگ گلم سلاااااام

دیگه 15 هفتگیت هم تموم شد به سلامتی عشق مامان و بابا

از اتفاقهای خیلی خوب  دیروز و امروز واست بگم که همزمان با سالگرد

خاستگاری مامان بابا که امشبهمحبت فیلم عروسیمون هم اماده شد و رفتیم خونه

مامانی با خاله ها دیدیم فوق العاده عالی شده و مامان بابا کلی خوشمل شده

بودنخجالت

اخ که چقدر ذوق کردیم و 3-4 بار دیدیم فیلمو بازهم سیر نمیشدیم خندونک

 

خب بریم سراغ خاطرات خاستگاری بابا هادی از مامیچشمک

سالگرد خاستگاری کنون مبارک

پارسال یه همچین شب خیلی خوبی یعنی اول اسفند سال 93  آقای شوهر که

اون موقع هنوز به مقام والای شوهر  دست پیدا نکرده بودن  رسما پس از 7 ماه

انتظار و چند جلسه دیدار پدرشون با آقای پدر من و البته تماس های تلفنی و

ایناااااااااا به خواستگاری بنده آمدن

ساعت8 و نیم  بود که بابا هادی و مامان جون بابا جون و عمه الهه  با یه جعبه

شیرینی (البته دسته گل گاشته بودن واسه شب عقد کنونزیبا) اومدن خونه دایی

محمود مامانی خاستگاری و اون شب عجب بارون قشنگی هم میومدمحبت بعد از اینکه صحبت های بزرگترها تموم شد منو بابایی

هادی  رفتیم تو اتاق حرفیدیم و همون جا بود که من عاااااشق اقا هادی مهربونم

شدم و مهرش تو  دلم افتاد و فهمیدم که نیمه گمشده ام را پیدا کردم .

خلاصه قرار شد که مامانی یک کم فکر کنم و بعد جواب بدیم که بعد از دوروز جواب

بابایی رو دادیم و سوم اسفند عقد کردیممحبت

آخ که چه روزی بود یادش بخیررررررررررررررررررررررررررررر

و حالا یک ساله که از این اتفاق خیلی خوب میگذره و  ما 3  تا شدیم   که انشالله

به لطف خداوند  هم همه ی جوونا خوشبخت بشن و هم ما 3تا همیشه شاد

باشیمو خندان و سالم و جمعمون هم جمع جمع

++++++++++++++++++++خندونک

هادی جونم:
هر روز با شوق دیدنت چشم میگشایم و وقتی تو را در كنارم میبینم دوست دارم

بارها و بارها در برابر معبود زانو بزنم و سجده شكر كنم كه چون تویی را به من

هدیه داد


سالروز آغاز با هم بودنمان مبارك

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)